۱۳۸۱ شهریور ۲, شنبه

کثافت تمام زندگیمان در این پنج حرف پلید خلاصه گشته است. نمی خواهیم یا نمی توانیم که بخواهیم توان بلند شدن از لجن را نداریم
وقتی دوستمان ندارند عاشق سینه چاکیم و در عشق ترسوی ناباور - آنقدر محبت خریده ام که مهربانی یادم رفته است. حالا فرض که فاتحانه به آن
سکوت ساده برگشتیم دیگر دل گندیدمان نه لیاقت لیلای لیلا ونه این روح سرسام گرفته آرزوی آرامش صدای نفس مادر بزرگ را
به گور خواهد برد؟ چرا تنها ترین آرزویمان را در لجن پنهان میکنیم؟

۱۳۸۱ مرداد ۱۹, شنبه

گر سراغ عشق می خواهی


بالشی سنگی است بر ويرانه هايی گم


- رهروان خسته را مژده دروغ يکدم آسودن-


آه بيهودست عشق ورزيدن با کسی بودن


رنج بودن را به رنج ديگر آلودن


راستی را چيست عشق آموختن


حيله ای بر حيله های زندگی اندوختن


سوختن

۱۳۸۱ خرداد ۶, دوشنبه

قالبي كه آرش براي اينجا انتخاب كرده خيلي مسخره است اما آرش اين را قبول نمي كند چون آنوقت بايد كلي وقت بگذارد و اينجا رو حسابي تر و تميز كند!
تازه اصلا لينك هم ندارد و اسم من هم آخر نوشته هايم چاپ نمي شود.
آليوشا
اغلب جنگهاي بزرگ دنيا به خاطر رقابت بر سر تصاحب خانمها آغاز شده اند!
يا حداقل خانمها به نحوي در شروع جنگها دخالت داشته اند.
آنطور كه ما از خوندن وبلاگها دستگيرمان شد جنگ جهاني وبلاگرها هم به خاطر خانمها آغاز شده!
ريشه اين جنگها به اين برميگردد كه ظاهرا بعضي از خانمهاي وبلاگ دار بعضي از آقايون وبلاگ دار را زيادي تحويل گرفته اند و آقايون وبلاگ دار هم اين تحويل گرفتن ها رو زيادي جدي گرفته اند!
اين موضوع باعث حسادت وبلاگ داراني شده كه تو اين معركه سرشون بي كلاه مونده بوده! براي همين هم يه جنگ هابيل و قابيلي بين وبلاگها راه افتاده كه با كشته و مجروح شدن چند نفر از وبلاگ داران عزيز به لطف خدا رو به پايان است.

نتيجه اينكه اگر ميخواهيد به كسي اظهار ارادت كنيد اين كار را از طريق ميل انجام دهيد تا باعث دردسر نشود!
آليوشا

۱۳۸۱ خرداد ۵, یکشنبه

آقای آلیوشا خان! این WEBLOGکه از گشنگی داره میمیره! این چه وضعشه تو مثلا نویسنده
این مملکتی! کنتورتم گذاشتم بپا صورت حسابت زیادی نیاد!
این اولین نوشته فارسی من از محیط EMACSلینوکس است. مبارکه ایشاللاه!
به سلامت

۱۳۸۱ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

عشق نياز به معشوق است!
ميخواهيم كسي صداي ما را بشنود.
كسي به ما نگاه كند.
درك كند.
اما فقط ما را!
از:
رولان بارت
آيا هنوز هم بايد بگويم كه چرا وبلاگ مينويسيم؟
آليوشا
یه جورایی خجالت میکشم بنویسم! شما هم اولش اینجوری بودین؟ همشم تقصیر این آلیوشاست. من با این همه کبکبه برنامه نویسیم اصلا نمیدونستم وبلاگ چیه.
بهرحال من هنوزنمی دونم اینجا خاطرات باس بنویسیم یا افاضات بفرماییم ( گویا آلیوشا گفته افاضات میکنیم) ولی اینو اگه نگم می پکم ( اصفهانی بودنم رو شدیدا تکذیب میکنم!) دیشب داشتم با یه دختر متفاوت چت میکردم که کاملا تکان دهنده بود !اصولا همه دخترا (پسرام !)فکر میکنن متفاوتن ولی این یکی واقعا فرق میکرد؛ تا حالا پیش نیومده بود یه دختر خانوم واسم شعری خونده باشه که نشنیده باشم و در جوابش مونده باشم ولی دیشب پیش اومد!( منظورم مشاعره نیست!) حالا موندم ناراحت باشم یا خوشحال!
همشم تقصیر این آلیوشاست از بس چسبیده به درام و نقطه عطف و گره داستان که منم منحرف کرده ؛ قبلا پسر خوبی بود ها! سرش به تنش میارزید الان شده قلم به دست مزدور ( اییییییینه! تا صبح باید زور بزنی جواب بتویسی آلیوشا خان! – پاک کردن ممنوع )
از احد بابت تصحیح متن فوق سپاسگزارم( بعدا مفصلا در مورد ایشان توضیح می دهم!)
مزخرف بس!
سیزده نکته در شباهت روسپی و کتاب :
1- کتابها و روسپیها را میتوان به بستر برد
2- کتابها و روسپی ها زمان را در هم میبافند؛ بر شب مانند روز و بر روز مانند شب حکم میکنند
3- نه کتابها برای دقیقه ها ارزش قایلند نه روسپی ها. اما آشنایی نزدیکتر با آنان نشان می دهد در واقع چقدر عجولند. همین که توجهمان به آنها معطوف شود، شروع به شمردن دقیقه ها می کنند
4- کتابها و روسپی همواره در عشقی نا پایدار نسبت به هم به سر برده اند
5- کتابها و روسپیها هر دو مردان ویژه خود را دارند؛ مردانی که از طریق آنها گذران روزگار میکنند ؛عذابشان میدهند ، در این زمینه مردان ویژه کتابها منتقدانند.
6- کتابها و روسپی ها در موسسه های عمومی جای دارند – مشتری هر دو دانشجویانند*
7- کتابها وروسپی ها : به ندرت کسی که تصاحبشان میکند، شاهد مرگشان میشود. قبل از آنکه عمرشان به پایان برسد ناپدید میشوند
8-کتابها و روسپی ها خیلی علاقه دارند توضیح دهند چگونه به این حال و روز افتاده اند و از گفتن هیچ دروغی در این راه فرو گذار نمیکنند. در واقع اغلب سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده اند! سالها به دنبال دلشان رفته اند ، و روزی با بدنی فربه در همان نقطه ای برای خود فروشی می ایستند که روزی صرفا برای خود فروشی توقفی داشته اند
9- کتابها و روسپی ها وقتی نمایش می دهند دوست دارمد پشت کنند
10- کتابها و روسپی ها دعوا مرافعه شان را جلوی چشم همه میکنند
11-کتابها و روسپی ها زاد و رودشان زیاد است
12-کتابها و روسپی ها –«راهبه پیر روسپی جوان»- کتابهای بسیاریست که زمانی بد نام بوده و اکنون راهنمای جوانان است
13- کتابها و روسپی ها – پانویس یکی ،اسکناس های دیگری در جورابهای بلندش است
والتر بنیامین
* در ایران صادق نیست

با تصرف در ترجمه

۱۳۸۱ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

سلام
من يعني آليوشا و دوستم آرش وقتي ديديم همه وبلگ دارند و ما نداريم واحساس عقب ماندكي كرديم! اين بود كه با سرعت دست به كار شديم و اين وبلاگ را ساختيم تا جماعت وبلاگداران را از نظريات بديع ومحيرالعقول خود مستفيض نمائيم!
تخصص ما درزمينه سينماوادبيات ومهندسي ساختمان و كامپيوتروفيزيك هسته اي و سياست و هرمونتيك و...غيره ميباشد! به خاطر همين به خودمان اجازه نظريه پردازي در همه امور را ميدهيم! و يك در ميان براي همديگر نوشابه باز ميكنيم!
اميدواريم حوصله شما از خواندن مزخرفات ما سر نرود.
يا حق.