۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

زندان

باغچه ی زیبا هیچوقت به آن سهم انگیزی بنود. تنها بودم و بهرنگ با تمام توان در انکار احساساتم میکوشید. یادم نمیآید روز را چگونه گذراندیم. تنها شبی تنها از پشت اضطراب دهان گشود. سرد و زرد. و من هنوز گرههای متکا را که بر روی آن میغلطیدم به یاد دارم. و ساعت نه و نیم شب بود. بهرنگ خوابیده بود و ناله های مرا با خرناسهای ساختگیش جواب میداد. دیوارهای زرد اتاق خالی در پرسپکتیو تشویشم هیولایی میشد با چشمان درشت خالی از ظلمات شب. و من فقط میخواستم به خانه بروم. من میترسیدم. له میشدم. و باز دوباره و باز دوباره. و کسی نبود که اشکهایم را پاک کند.
پدرم مرده بود. مرده بود پدرم و من حتی نمیدانستم که برای اوست که دارم گریه میکنم. من تنها مانده بودم و کسی نبود که بگوید پدرت مرده است. گریه کن! گریه کن بگذار اشکهایت را پاک کنم.

technical debt

I donno how I missed this topic in this many years. IT is just so true, so illuminating and encouraging ,that I think it is the best language you can talk to PMs and AMs and persuade them that software quality counts. Well, maybe! :)

in reference to: MF Bliki: TechnicalDebt (view on Google Sidewiki)