سیگار اول که از ناکجای اضطراب در میان انگشتانت سبز میشود سرفه ات میگیرد. ازعصیان خواستن دود مرگ آلودش را در بکارت شش هایت فرو میبری و رخوتی شهو آلود ترا از تنت میرهاند؛ چون لبخند پرواز.
سیگار دوم را که آتش میزنی؛ در جستجوی طعم گس اولی میمکیش و به آن رها شدگی ای می اندیشی که دلتنگت کرده است.
بعد ها که میگیرانی ؛ آتشش در زیر عادت نادیده میماند. به دور دست مینگری؛ خاکستری بر روی جستجوی آنچه با سیگار اول له کردهای.
سیگار دوم را که آتش میزنی؛ در جستجوی طعم گس اولی میمکیش و به آن رها شدگی ای می اندیشی که دلتنگت کرده است.
بعد ها که میگیرانی ؛ آتشش در زیر عادت نادیده میماند. به دور دست مینگری؛ خاکستری بر روی جستجوی آنچه با سیگار اول له کردهای.