در این جزایر کسانی که مرگ را انتخاب میکنند بسیارند. کسانی که خود را دار میزنند و یا به همراه فرزندانشان زهر میخورند. غارتگران نتوانستند از این انتقام پیشگیری کنند اما توانستند آن را توجیه کنند محلیان آنچنان وحشی هستند که گمان میکنند تمام چیز ها مشترکند یا چنان که اویدو میگوید چنان تنبل و فاسدند که کاری نمیکنند. در گذشته بسیاری از آنان با زهر خود را کشتند تا کار نکنند و بسیاری دیگر با دست خود خود را به دار آویختند.
هاتویی، رییس قبیلهی گواهابا** خود را نکشت. او با مردم خود در یک کانو* فرار کرد و به غارهای شرق کوبا پناه برد.
آنجا او انگشتش را رو به سبدی از طلا گرفت و گفت « این خدای مسیحیان است که از او پیروی میکنند! که به خاطر او برادرانمان و پدرانمان کشته شدهاند! بیایید برای او برقصیم که اگر از رقص ما مسرور شود به آنها دستور خواهد داد تا به ما آزار نرسانند.»
او را سه ماه بعد گرفتند و به دیرکی بستند.
پیش از روشن کردن آتشی که او را به خاکستر و ذغال خواهد کاست، کشیش به او قول شوکت و جلال ابدی بهشت را داد اگر که غسل تعمید گزارد. هاتویی پرسید:
- آیا در آن بهشت مسیحیانی نیز هستند
- آری!
هاتویی جهنم را بر گزید و چوبهایی در آتش شروع به ترکیدن کردند.
ادواردو گالیانو
خاطرات آتش
*Canoe
** Guahaba
ای خداوندن ظلمت شاد!
از بهشت گندتان ما را
جاودانه بی نصیبی باد!
۱۳۸۶ مرداد ۴, پنجشنبه
۱۳۸۶ مرداد ۳, چهارشنبه
پیامبر
کش آمده بر روی بوریایش، پلنگ روحانیٍ یوکاتان به پیام خدایان گوش میداد. آنها از بام با او سخن میگفتند با پاهایی گشاده از دو سو؛ و به زبانی که کس دیگری نمیتوانست درک کند.
چیلام بالام، که دهان خدایان بود، آنچه را که هنوز اتفاق نیافتاده بود به یاد آورد:
«پراکنده بر روی زمین زنانی خواهند بود که آواز میخوانند و مردانی که آواز میخوانند و مردمانی که آواز میخوانند ... هیچ کس نخواهد توانست گریخت، و کسی نجات نخواهد یافت.... پستی بسیاری در سالیان سلطهی آز خواهد بود. مردان به بردگان بدل خواهند شد. صورت خوشید به اندوه! .... دنیا ویران خواهد گشت؛ و کوچک؛ و حقیر»
ادواردو گالیانو
خاطرات آتش
چیلام بالام، که دهان خدایان بود، آنچه را که هنوز اتفاق نیافتاده بود به یاد آورد:
«پراکنده بر روی زمین زنانی خواهند بود که آواز میخوانند و مردانی که آواز میخوانند و مردمانی که آواز میخوانند ... هیچ کس نخواهد توانست گریخت، و کسی نجات نخواهد یافت.... پستی بسیاری در سالیان سلطهی آز خواهد بود. مردان به بردگان بدل خواهند شد. صورت خوشید به اندوه! .... دنیا ویران خواهد گشت؛ و کوچک؛ و حقیر»
ادواردو گالیانو
خاطرات آتش
عشق
در جنگلهای آمازون اولین مرد و اولین زن با کنجکاوی به هم نگاه کردند. آنچه که در بین پاهای همدیگر میدیدند بسیار عجیب بود.
مرد پرسید : آیا مال تو را بریدهاند؟
زن جواب داد : نه! من همیشه اینگونه بودهام!
مرد او را از نزدیک آزمایش کرد و سر خود را خاراند. یک زخم باز آنجا بود. مرد گفت که بهتر است کازاو، موز یا هر چیزی که موقع رسیدن ترک برمیدارد نخورد. گفت که او را معالجه میکند بهتر است به ننو برود و استراحت کند.
زن اطاعت کرد. با صبر جوشاندههای گیاهی میخورد و اجازه میداد تا مرد ضماد بمالد. وقتی مرد به او گفت که نگران نباشد او مجبور شد دندانهایش را قفل کند تا جلوی خندهاش را بگیرد.
زن از بازی لذت میبرد، با این حال داشت از زندانی شدن در ننو خسته میشد و با یاد میوه دهنش آب میافتاد.
یک شب مرد دوان دوان از بیشه آمد و در حالیکه از خوشحالی سر پا بند نبود گفت «یافتمش»!
مرد همین چند لحظه پیش میمون نر را دیده بود که چگونه زنش را در میان شاخههای درخت معالجه می کرد.
مرد در حالیکه به زن نزدیک میشد گفت این کاریست که باید کرد.
وقتی که هماغوشی طولانی پایان یافت، عطر تند گلها و میوهها هوا را پر کرده بود. از بدنهایشان خوابیده در کنار هم، بخار و تشعشع غریبی میامد و آنچنان زیبا بود که خورشید و خدایان از شرمساری مردند.
ارواردو گالیانو - خاطرات آتش
مرد پرسید : آیا مال تو را بریدهاند؟
زن جواب داد : نه! من همیشه اینگونه بودهام!
مرد او را از نزدیک آزمایش کرد و سر خود را خاراند. یک زخم باز آنجا بود. مرد گفت که بهتر است کازاو، موز یا هر چیزی که موقع رسیدن ترک برمیدارد نخورد. گفت که او را معالجه میکند بهتر است به ننو برود و استراحت کند.
زن اطاعت کرد. با صبر جوشاندههای گیاهی میخورد و اجازه میداد تا مرد ضماد بمالد. وقتی مرد به او گفت که نگران نباشد او مجبور شد دندانهایش را قفل کند تا جلوی خندهاش را بگیرد.
زن از بازی لذت میبرد، با این حال داشت از زندانی شدن در ننو خسته میشد و با یاد میوه دهنش آب میافتاد.
یک شب مرد دوان دوان از بیشه آمد و در حالیکه از خوشحالی سر پا بند نبود گفت «یافتمش»!
مرد همین چند لحظه پیش میمون نر را دیده بود که چگونه زنش را در میان شاخههای درخت معالجه می کرد.
مرد در حالیکه به زن نزدیک میشد گفت این کاریست که باید کرد.
وقتی که هماغوشی طولانی پایان یافت، عطر تند گلها و میوهها هوا را پر کرده بود. از بدنهایشان خوابیده در کنار هم، بخار و تشعشع غریبی میامد و آنچنان زیبا بود که خورشید و خدایان از شرمساری مردند.
ارواردو گالیانو - خاطرات آتش
۱۳۸۶ تیر ۳۱, یکشنبه
«خاتمي که ميگفت ما چشم فتنه را در قتلهاي زنجيره اي کور کرديم و ديگر حداقل به اسم وزارت اطلاعات اين کارها انجام نميشود؟ حالا که دولت دست فتنه گران افتاده؟
اشتباه محاسباتي کجا بود؟»
محمدرضا خاتمي: رامتين عزيز،
من مطمئن هستم چشم فتنه كور شد هرچند شايد فقط يك چشم آن نه دو چشم، ديگر اينكه هرچند بعضي از فتنهگران امروز در قدرت هستند ولي همانگونه كه همه ميبينيم با بينا شدن و هوشيار شدن جامعه ما اينها ديگر توان آن را ندارند كه چنين فجايع و جناياتي را تكرار كنند ....
این پرسش و پاسخ از سایت نوروز است و پاسخگو آقای دکتر خاتمی کوچک
توجه کردید؟ فقط یک چشم فتنه کور شده است و احتمالا الان با عینک یک چشمی موشهدایان رفت و آمد میکند.
خوشم میاید که سیاستمدارانمان در حساس ترین لحظات حس طنز خود را از دست نمیدهند
!

عکس فتنهی ذکر شده که توسط جاسوسان ما در اسرائیل گرفته شده است. از کسانی که از مکان فتنهی مورد نظر اطلاع دارند خواهشمند است سریعا به آقای خاتمی اطلاع دهند تا چشم دیگرش را در آورد.
اشتباه محاسباتي کجا بود؟»
محمدرضا خاتمي: رامتين عزيز،
من مطمئن هستم چشم فتنه كور شد هرچند شايد فقط يك چشم آن نه دو چشم، ديگر اينكه هرچند بعضي از فتنهگران امروز در قدرت هستند ولي همانگونه كه همه ميبينيم با بينا شدن و هوشيار شدن جامعه ما اينها ديگر توان آن را ندارند كه چنين فجايع و جناياتي را تكرار كنند ....
این پرسش و پاسخ از سایت نوروز است و پاسخگو آقای دکتر خاتمی کوچک
توجه کردید؟ فقط یک چشم فتنه کور شده است و احتمالا الان با عینک یک چشمی موشهدایان رفت و آمد میکند.
خوشم میاید که سیاستمدارانمان در حساس ترین لحظات حس طنز خود را از دست نمیدهند
!

عکس فتنهی ذکر شده که توسط جاسوسان ما در اسرائیل گرفته شده است. از کسانی که از مکان فتنهی مورد نظر اطلاع دارند خواهشمند است سریعا به آقای خاتمی اطلاع دهند تا چشم دیگرش را در آورد.
اشتراک در:
پستها (Atom)