۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

عشق و سیگار

سیگار اول که از ناکجای اضطراب در میان انگشتانت سبز میشود سرفه ات میگیرد. ازعصیان خواستن دود مرگ آلودش را در بکارت شش هایت فرو میبری و رخوتی شهو آلود ترا از تنت میرهاند؛ چون لبخند پرواز.
سیگار دوم را که آتش میزنی؛ در جستجوی طعم گس اولی میمکیش و به آن رها شدگی ای می اندیشی که دلتنگت کرده است.
بعد ها که میگیرانی ؛ آتشش در زیر عادت نادیده میماند. به دور دست مینگری؛ خاکستری بر روی جستجوی آنچه با سیگار اول له کرده‌ای.

پوف عمه

از پاهای سفید ماتش که بالاتر نگاه کنید؛ دایره ی کامل پیراهنش را میبینید که از شکم بزرگش آویزان است. اما تا به صورت آرام و چشمان پر مهرش نرسیده اید نمیفهمید که این بی تناسبی اندام زیبایش؛ محبت بی شاۀبه ی ازلی است که در سالیان دراز از مادرش مکیده است. و اکنون - چون شهد شیرین درختی که از زخم شاخه آویزان است - بر گرد زهدانش تنیده است.

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

بودجه‌ی طلاق

[مشاور امور زنان استاندار تهران]همچنين "بر تخصيص بودجه براي جلوگيري از طلاق در کشور" تاکيد کرد و پيشنهاد نمود: "ما بايد قسمتي ‏از بودجه آسيب هاي اجتماعي را به جلوگيري از طلاق اختصاص دهيم. در اين راستا يک طرحي براي سفر ‏استاني رئيس جمهور تهيه شده که اميدواريم با تصويب طرح و تخصيص بودجه براي آن بتوانيم از طلاق ‏جلوگيري کنيم."‏

این خیلی بامزه‌ست! رئیس جمهور - در سفر استانی - بودجه‌ی طلاق!! :))))))))))))))

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

اسموکی

اسموکی تورنتو بار جوانان است. یا شاید بار بچه‌های بهتر باشد. جوانانی که با هر ورود و خروج باید کارت شناسایی ارائه کنند تا سن قانویشان را ثابت کنند. و برای کشیدن سیگاری در جلوی اسموکی صف میکشند. مردان تنهایی که با پارچهای آبجو بر چارپایه‌های بلند بار نشسته‌اند و هاکی، فوتبال - از نوع آمریکاییش - تماشا میکنند. پشت سرم در مقابل پنجره و کنار شومینه سه زوج جوان نشسته‌اند با ظرف بلندی در براربرشان که از آن میریزند و میخورند و میخندند. یکی از دخترها ایرانیست که هر پنج دقیقه یک بار به دستشویی میرود. اضطراب خوشحالیش به چنان سرعتی مثانه‌اش را پر میکند که وقت لذت بردن از آن را ندارد. دیگری به طرز عجیبی شبیه سولماز است. دلم برای علیرضا تنگ میشود و برای سولماز. دوست پسرش با دماغ چسبیده به صورتش چنگی به دل نمیزند. دختر به طرز ملموسی بیحوصله است و نگاههای دزدانه‌ی مرا مینگرد. علارغم هیکل بسیار قشنگش، جوان نیست. چروکهای صورتش این را میگویند. در برابرم دختری با دوست پسرش ایستاده است و دارد با دوستانش صحبت میکند و میخندد. در هر ده ثانیه چنان از ریسه میرود که حس حماقتی را منتقل میکند که مخصوص دختران زیباست. گویی برای تحمل زیبایی مفرطشان نیاز به جنبه‌ای منفی داریم تا تعادل روانیمان را حفظ کند.
دیگری دختری بسیار سفید است. نه سفید ایرلندی که به بیخونیشان میاندیشید با موهای مشتعلشان. سفیید با موهای سیاه و چشمانی نافذ، چانه‌ی باریک و شبیه یک سولماز دیگر. موهایش نه چنان پرپشتند تا زیبایی داشته باشند و نه چنان بلند که سنگینی دور از دسترس عشقهای باستانی را منتقل کنند. تها سیاهند و چنان که میتواند آنها را پرت کند به هر سمتی. دماغ بلندی دارد. چنان که در ابتدا تنها دماغش را میبینید و رو به پایین! چنان بلند که نگاهتان را میازارد اگر سفیدی عجیبش نبود. و میتوانید او را نادیده بگیرید اگر زشتی نابهنجار دوست پسرش نبود. کوتاه و کلفت، با ابروانی چون دو خط مورب کلفت و کوتاه درست مانند هیکلش. هوهای فر و صورت زمخت نخراشیده‌ای که دوستش ندارید.

ساعت از یازده که میگزرد، مردم میرقصند در اسموکی. و تنها در رقص است که به زیبایی دختر سفیدمان پی میبرم. رقصش تقلید حرکات معروف و اشنا نیست. گویی هر حرکتش انعکاس موسیقی در قلب اوست. جیغ میزند در حالیکه دستانش را بر سرش دارد. جیغی که در زمینه‌ی لذت رقص و موسیقی، ترنمی از اصالت جیغ دارد، از درد. چشمان آبیش میرخشند‌،‌ اگر چه چنان تاریک است که رنگ چشمانش توهم محض من است. بینی بلندش بر دهان باریک و کوچکش سایه‌ای از هوس میاندازد. پاهای کشیده‌ی خوش‌تراشش در جین تنگی خودنمایی میکند. با فاقی چنان کوتاه که گویا شرمگاهش را میدیدید اگر بلوز سفیدش نبود.

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

من در سی بی سی



ماه عسل

داشتم ماه عسل نگاه میکردم! جالبه نه؟ بعد از اینهمه سال گوگوش جوان بی‌نقش، بهروز وثوقی. یاد فیلم عروس افتادم. نمیدونم چرا! شاید به خاطر هی شمال رفتنشون. شایدم به خاطر ساختار کلی فیلم.
چقدر زمان گذشته است. چقدر پیر شده‌ایم. به طور تصادفی یک فایل صوتی پیدا کردم که برای برادرم پر کرده بودم. حدود یک سال پیش. از صدای خودم تعجب کردم! و از شخصیتم. من اصلا عوض نشده‌ام در طول این سال. همان انسان همان صدا همان حماقت. من پیش نرفتم، من فرو رفتم.

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

جدایی

- گفت عیبی نداره عیبی نداره... باید خودت رو خالی میکردی. داشت تند و تند بازوم رو نوازش میکرد.
نمیدونستم چی بگم. انتظار این عکس العمل رو نداشتم. فکر میکردم حالت تهاجمی پیدا میکنه
بعد برای آخرین بار بغل کردیم هم رو و گریه کرد. تنش داغ بود. احساس کردم کسی رو که در کنارم بود و دوستم داشت از دست دادم. و گریه کردم.
داغی تنش را دوست داشتم، همان داغی‌ای که همیشه ازش گریزان بودم برایم مطبوع شده بود. احساس میکردم این گرمی زندگی را که انقدر به آن احتیاج داشتم از دست میدهم. و گریه کردم.
به جز حرارت کسی که نیست تا در آغوشمان بگیرد، از این زندگی چه میخواهیم؟

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

در قلمرو احساس

۱- آنها عاشق هم هستد اما این عشق در طبیعی ترین و غیر معمول‌ترین شکل آن تبلور پیدا میکند: در بدن همدیگر. آنها عاشق تن همدیگرند. این تضاد باعث میشود فکر کنید چرا این طبیعی ترین شکل عشق از فرهنگ انسانی نفی شده است.
۲- فیلم در نگاه اول پرنوگرافی است. سکانسهایی در دهه‌ی ۷۰ فیلم برداری شده‌اند که حتی اکنون نیز سینما از آن گریزان است. اما پس از چند سکانس تعادل خود را به دست میاورید، فیلم پرنوگرافی نیست بلکه بسیار بیطرف است. هیچ کدام از اجزای بدن انسان بر دیگری ارجعیت ندارند و دوربین بدون توجه به سکس سعی در روایت درست دارد.
۳ - زن کارگر مرد است و از دید زدن سکس مرد و زنش لذت میبرد. آنها عاشق هم میشوند و فرار کرده در هتلی میروند و روزها یدون اینکه از بستر خارج شوند معاشقه میکنند. آنها حتی به کارگر هتل اجازه‌ی تمیز کردن رخت خوابها را هم نمیدهند. زن میگوید ما از این بو لذت میبریم. زن دچار حساسیت حاد واژن است.
۴- زن در روز فرار پریود میشود و بسیار نگران است. مرد دست در لای پای زن کرده ، خون را با آرامش نگاه میکند و میلیسد.
۵- برای امرار معاش، زن روسپیگری میکند. سپس یا ولع تمام به هتل میرود تا با او عشق بازی کند. در سکانس دیگر مرد را وادار میکند تا با نوازنده ای دوره‌گرد بخوابد. سکس با دیگران حسادت آنها را برنمی‌انگیزد اما زن مرد را تهدید کرده است که اگر با همسرش بخوابد او را خواهد کشت.
۶- آنها روزها در بسترند. عشق‌بازی را به مرزهای آن رسانده‌اند. مرد میگوید شنیده است که اگر در حین عشق‌بازی گلوی همدیگر را فشار دهند لذت بیشتری خواهند برد. مرد دلرحم است و نمیتواند، اما زن با تمام وجود از این طرفند استقبال میکند. او از عذابی که مرد میکشد ناراحت است، اما مرد میگوید هر آنچه را که زن خوشحال میکند انجام خواهد داد.
۷ - آنها به سرحد عشق خود رسیده‌اند. عشق‌بازی به نهایت خود عوج گرفته است و گریزی از فنا نیست. زن آنقدر گلوی مرد را فشار میدهد تا او میمیرد، سپس آلت او را بریده با خود میبرد.

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

شمام حالتون از این ای میلهای «درس اخلاقی » از دانشمندان بزرگ به هم میخوره؟ هر روز یک درس اخلاقی بزرگ از انیشتنِ، ادیسون، دکتر حسابی و غیره! کسانی که این ای میل ها را اختراع میکنند دچار مرض ایرانی معروف قهرمان پروری هستند. اصولا به نظر ما ایرانیان محترم اگرکسی توانست کار ایکس را درست انجام دهد، احتمالا در تمام زمینه‌ها استاد است. مثلا چون ادیسون برق را کشف کرده است، لابد عارف بزرگی بوده است؛ یا چون رضا زاده وزنه خوب میزند لابد در زمینه‌ی هسته‌ای هم صاحب نظر است.
البته انگار مرض مخصوص ایران هم نیست. آرنولد را نگاه کنید!؟ مردمان با فرهنگ کالیفرنیا ترمیناتور را به فرمانداری خود انتخاب کرده‌اند!

۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

Nuit Blonche


دیشب رفتم جشن شب سفید. جالبترینش این بود که دوربینم فیلم نداشت!
پنجره‌های ساختمان بلند شهرداری را مانند پیکسل های صفحه‌ی کامپیوتر کرده بودند. شکلهای مختلفی بر روی آن نمایش داده میشد از جمله صحنه‌هایی از بازیهای تلویزیونی قدیمی مانند آتاری
جالبتر از همه سطل آشغالی در کنار خیابان بود. صدای موسیقی تکنوی گوش‌خراش و بلندی از آن شنیده میشد. مردم برای نگاه کردن به داخل آن همدیگر را هل میدادند. مردمی که از دست زدن به آن هم واهمه دارند معمولا! دستشان را بر گردن ظرف آشعال میانداختند و سرشان را به سوراخهای آن میچسبادند، انگار که بخواهند ببوسندش. ظرف آشغال یاد گرفته بود آواز بخواند.
درونش چیزی نبود. تنها چند چراغ کوچک

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

ناله کنم چون نی ،
شکوه کنم تا کی
از ستم دوران
ز غم رخ جانان ز غم رخ جانان

نکند دل من هوس می
به خدا ز نگاه تو مستم
دل خود ز همه بگرفتم
به امید دل تو نشستم

با نگهت شادم
دل به رخت دادم
وه چه دل آرایی

خوش بود آن یک دم
بی خبر از عالم
من و تو به کناری
من و تو به کناری

۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه



این خیلی با مزه بود

بسیجیه به ترکه می گه: چرا استین کوتاه پوشیدی؟ ترکه می گه: تو به روح اعتقاد داری؟بسیجیه می گه: اره
ترکه می گه: گه تو روحت هوا گرمه

خارجی میاد ایران میره مسجد میبینه دارن غذا میدن!
میگه مگه اینجا نماز نمیخونن؟
میگن نماز میخوای برو دانشگاه تهران!
میگه مگه اونجا دانشجوها نیستن؟
میگن دانشجو میخوای برو اوین!
میگه مگه اونجا خراب را نیستن
میگن دستت درد نکنه پس مملکت رو کی اداره کنه!

۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه


اولی: امان از دست این زنها! زنم تمام دارائی ام را برداشت و رفت.
دومی: خوش به حالت! زن من تمام دارائی ام رو برداشت و نرفت


یک دختر اگر 24 ساعت با دوست پسرش صحبت نکنه افسرده میشه اما یک پسر اگر 24 ساعت با دوست دخترش صحبت نکنه با اون یکی دوست دخترش صحبت میکنه

چندين ساله که دوستت دارم و هميشه دوستت داشتم. ولی هر وقت خواستم به لب هات نزديک بشم منو با نفرت زمين زدی! امضا: آب دماغ

رشتیه به زنش میگه عزیزم خوشحالم كه مادر شدی . زنش میگه انشاا... یه روزیم تو پدر میشی

به یه ترکه می گن برو با اره برقی 1000تا درخت بکن می ره 996 تا می کنه خسته می شه می شینه .می گن چرا نشستی؟ روشنش کن 4تا دیگه هم بکن .می گه : ا مگه روشنم می شه؟

میدونی شباهت پسر مجرد با لباس توی ماشین لباسشویی چیه؟...هر دوشون تو کفن

سفید رنگ آرامش است، اگر در اتاقی با رنگ سفید بمانی از فرط آرامش دیوانه می شوی. سیاه رنگ جدی است، اگر در اتاقی با رنگ سیاه بمانی از فرط ناامیدی دیوانه می شوی. قرمز رنگ جذاب و گرم است، اگر در اتاقی با رنگ قرمز بمانی از فرط هیجان دیوانه می شوي زرد رنگ زندگی است، اگر در اتاقی با رنگ زرد بمانی از فرط اضطراب دیوانه می شوی. .... اصولا اگر زیاد در اتاق بمانی دیوانه می شوی، زیاد هم ربطی به رنگها ندارد

كوچيك كه بوديم تنها كفشامونو اشتباه مي پوشيديم ، اما حالا چي ؟ تنها كاره درستمون پوشيدن كفشهامونه

۱۳۸۶ بهمن ۱۹, جمعه

مقايسه دو رويداد :


رويداد اول: چهارم ديماه 1331
يك هواپيماي شركت هواپيمايي ايران كه از شيراز و اصفهان به تهران مي آمد، در نزديكي فرودگاه مهرآباد هنگام كم كردن ارتفاع براي نشستن سقوط كرد و همه مسافران و سرنشينان آن جز دو تن( حسين عدل رئيس شركت تلفن شيراز و مهندس خزايني ) كشته شدند.
نكته جالب و قابل تامل در اين سانحه زنده ماندن و سلامت كامل اين دو تن از ميان دهها مسافر نبود، دست نخورده ماندن يك بسته بسيار بزرگ پر از اسكناس بود كه با اين هواپيما حمل مي شد . اين بسته پس از برخورد هواپيما به زمين از داخل آن بيرون افتاده، بازشده و اسكناسها سطح بيا
بان (چند قدمي جاده جنوبي پر رفت و آمد كرج ـ تهران ) را تا مسافتي دور پوشانده بود. صدها نفر كساني كه به كمك و يا تماشا آمده بودند و عموما از كارگران تنگدست محل و نوجوانان بودند حتي يك قطعه اسكناس را براي خود برنداشته بودند و به خبرنگاران خارجي گفته بودند كه تصاحب به ناحق مال ديگران، دولت و يا شخص ، حرام است و باعث ناراحتي وجدان مي شود و ما تنها به دسترنج خود قانع هستيم . اين خبرنگاران به سراسر جهان نوشته بودند كه سانحه پرتلفات هوايي تهران منش ويژه و بزرگواري ايرانيان را يك بار ديگر به ثبوت رساند و اگر در كشوري ديگر اتفاق افتاده بود، مردم تماشاگر حتي يك قطعه اسكناس را باقي نمي گذاشتند و براي تصاحب آنها هجوم مي بردند و با هم مسابقه مي دادند.
رويداد دوم : 22 ديماه 1386 ( 55 سال و 18 روز بعد )
سيدحسين توکلي ، بازپرس شعبه 5 دادسراي جنايي گفت: چند روز پيش به دنبال برودت هوا و بارش برف ، يک خودروي حامل پول در نزديکي فيروزکوه با يک خودروي سواري پرايد تصادف کرد. در اين تصادف ، يک اتوبوس مسافربري که در حال عبور از جاده بود، با مشاهده اين وضعيت متوقف شد و مسافران براي کمک به مجروحان از اتوبوس پياده شدند.
سرقت پول هاي بانک
بازپرس جنايي در ادامه گفت: چند نفر از مسافران که قصد کمک به مجروحان خودروي حامل پول بانک را داشتند، با مشاهده پول هاي موجود که پس از تصادف در اتاقک خودرو پخش شده بود، به يکباره وظيفه انساني خود را فراموش کردند و با سرقت مقاديري از چک هاي مسافرتي متعلق به بانک بدون آن که به مجروحان حادثه کمک کنند، بار ديگر سوار اتوبوس شدند و محل را ترک کردند.
شکايت و پيگيري
بازپرس توکلي افزود: به دنبال اين ماجرا، ماموران امدادي با حضور در محل ، امدادرساني به حادثه ديدگان را آغاز کردند و راننده خودروي پرايد بر اثر شدت جراحات جان خود را از دست داد. برادر جوان فوت شده پس از اين حادثه عنوان کرد: برادرم پس از تصادف و در آخرين لحظات عمرش در تماس تلفني گفت: ميان صندلي و فرمان خودرو گرفتار شده است و مسافران اتوبوس را مشاهده مي کند که براي کمک پياده شده اند، اما به جاي کمک به او سراغ خودروي بانک مي روند.
بازپرس شعبه 5 دادسراي جنايي افزود: به دليلي شکستگي دنده اين جوان و فرورفتن در ريه وي ، اگر مسافران او را از ميان آهن پاره بيرون مي آوردند، به طور قطع نجات مي يافت ، اما افسوس که آنها با مشاهده پول هاي درون خودرو، وظيفه انساني شان را فراموش کرده و بدون هيچ مساعدتي محل را ترک کرده اند.
توکلي بيان کرد: پس از سرقت پول ها و بررسي هاي بعدي معلوم شد 148 ميليون تومان از پول هاي درون خودرو به سرقت رفته است و افراد سارق در مرحله بعدي با چک هاي مساف رتي سرقت شده ، به خريد طلا، لوازم خانه و... اقدام کرده اند.
دستگيري يک متهم
بازپرس جنايي افزود: با آغاز تحقيقات در اين زمينه ماموران در مرحله بعدي يک نفر از مسافران سارق را به همراه 38 ميليون تومان از چک هاي مسافرتي دستگير کردند.
متهم در تحقيقات گفت: وقتي صحنه تصادف را مشاهده کرديم ، ابتدا قصد کمک به مصدومان را داشتيم و ما بوضوح فريادهاي کمک خواهي راننده خودروي پرايد را مي شنيديم ، اما با مشاهده چک هاي مسافرتي درون خودرو، هر کدام از ما که از اتوبوس پياده شده بوديم ، سعي مي کرديم پول بيشتري برداريم.
بازپرس جنايي تصريح کرد: با ثبت اين اظهارات پرونده متهم به دادسراي دماوند ارسال شده و يک تيم ويژه از ماموران تحقيقات گسترده خود را براي دستگيري مسافران سارق آغاز کرده اند.

۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

پرى زنگنه - پیام زرتشت

شب بود بیابان بود زمستان بود!
Listen to Fereyduun - Shab bud

شکنجه و کانادا


هفته‌ی پیش یکی از اسناد محرمانه‌ی وزارت خارجه‌ی کانادا منتشر شد که کاتالوگی در مورد شکنجه است. در این کاتالوگ به کنسولهای کانادا آموزش هایی در مورد انواع شکنجه و کشورهایی که شکنجه در آنها جاریست شده است تا در صورت مشاهده‌ی موارد مشکوک بتوانند تشخیص دهند.
اما با مزه آنکه در لیست کشورهایی که شکنجه در آنها مشاهده شده است آمریکا و اسرايیل نیز قرار دارند! حالا خودتان فشار خون این دو کشور را حدس بزنید!
این جزوه در زمان دولت قبلی لیبرال کانادا تهیه شده است و اکنون دولت محافظه کار دچار گه خوردگی شدیدی شده است! و قول اصلاح این جزوه را داده است.
مساله‌ی جالب این که با حذف نام این دو کشور مشکل حل نمیگردد. مواردی از قبیل آزار لفظی، بیخوابی اجباری و ... که در این جزوه جزو مصادیق شکنجه مطرح شده است. در حالیکه وجود این موارد در زندان گوانتانامو اثبات شده است. حال سوال این است که برای حذف نام آمریکا از لیست این موارد نیز از حذف خواهد شد؟ یعنی آیا کانادا به این خفت تن خواهد داد که این موارد را شکنجه نداند تنها برای اینکه نظر آمریکا را تایید کند؟

۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه


خيلي وقت است که اينجا خبري نيست, يعني هيچ جا خبري نيست از اخبار پر هياهويه احمدي نژآد هم خسته شدم از همه این مبارزان که هر روز هزار نامه به همان كساني مينويسند که دست اندر کار همآن جنايات گزرش شده در نامه اند. آخر کی میخواهید باور کنید که هاشمی شاهرودی علاقه ای به برکناری قضاتش ندارد!
گويا تمام اين ها براي نشان دادن اين است که كساني هستند که مبارزه مي کنند آلترنتيوي براي روز مبادا همانند خاتمي. سوپاپ اطمینان برای کسانی که میخواهند اتفاقی بیافتد. ديگر کاري به کار آينها ندارم. حرص خوردن من چه فايديي دارد وقتي که هيچ عملي در کار نيست حماقت را به جآيي رسانده اند که رييس جمهور از حج بر گشته را تواف ميکنند و مردم از سر ما ميميرند. و در زندانها کسانی در زیر شکنجه میمیرند و ...