۱۳۸۲ دی ۱۸, پنجشنبه

مرگ و مکدونالد

"Some Iranians might think that it's a shame there wasn't a McDonald's in Bam. It would have been the safest place in town." Guardian


مکدونالد نفرت انگیزترین سمبل جهانی شدن است. جایی که تمام تاریخ فرهنگی تو را میگیرند و تکه ای sandwich به تو میدهند تا بر روی صندلیهای "پاشو برو" در ازدحام تکنولوژی بلمبانی و اگر از بلاد ایران باشی به کلاس خود ببالی.


من ترجیح میدهم در کثیف‌ترین جگرکی تهران، در ازدحام کارگرانی بد بوی و عرق کرده که در فواید خونسازی جگر نیم‌پز داد سخن میدهند، کباب روده‌ی گوسفند را با مزه‌ی تند پشگل از دستان کبابی سرخروی مست به دندان بکشم.


اما میتوانم خودم را مجسم کنم که در زلزله‌ی تهران از ترس مرگ؛ در مکدونالد خیالی به روسپی‌ترین صندوقدار سفارش cock میدهم. انگار زلزله نه تنها شهرهامان که فرهنگمان را هم تخریب میکند. ترس از مرگ تنها حقیقتی است برایم مانده اینکه زاده‌ی تکنولوژیست یا ته مانده‌ی گندیده‌ی جواهر افلاطونی نمیدانم، اما ترس از مرگست که آخرین مرگمان را رقم میزند.