۱۳۸۶ خرداد ۱۲, شنبه

کمپین

این کمپین کم کم اعصابم را خورد میکند.( سایتشان هک شده است بیچاره ها) مقاله‌ای بود در مورد اینکه تلاش کمپین برای آشتی با اسلام و نشان دادن اینکه واقعا این تغییرات با اسلام سازگار است بیهوده و حتی مضر است و برای اثبات آن از تاریخ مشروطه و تلاش آن (و شکست و اضمحلال آن در شکل فجیعی که میبینیم) شاهد آورده بود. مقاله‌ی جالبی است! اما در جواب این مقاله یک مقاله‌ی دیگر منتشر شده بود که حال من را به هم زد. برای به نقد کشیدن مقاله‌ی اولی ابتدا مبارزان سکولار مشروطه به لقب «منورالفکر» مفتخر شده اند که با توجه به سابقه‌ی این کلمه و بار منفی آن که در این چند دهه به آن تزریق شده است، میتوان به هدف نویسنده پی برد. سپس جمله‌ای بسیار اعصاب خورد کن تر ظاهر میشود «مقالات این چنینی ...» توجه کنید که با جمع بستن نویسنده به سهولت به چند نتیجه‌ی بسیار مفید میرسد:
۱- آنچه جمع بسته شده تکراری است مسلما! و شخصیتی از خود ندارد و چیز جدیدی ارائه نمیکند.
۲- با جمع بستن بسیار آسان میتوان مفاهیمی را که در حوزه‌ی چیزی که به نقد کشده شده است وارد و سپس آنها را محکوم کرد، به خاطر اینکه نویسنده دارد به طور کلی میگوید!
چیز آزار دهنده‌ی دیگری که در مقاله است اصرار به جنبه‌ی آموزشی کمپین است. و این همان چیزی است که برای توجیه «مهم نبودن تعداد امضا» از آن استفاده میکنند. همه میدانند که جنبه‌ی آموزشی کمپین مهم است، اما چه ابزاری برای اندازه‌گیری پیشرفت و به ثمر رسیدن این آموزش وجود دارد؟ آیا چیزی بهتر از تعداد امضاها که نشان دهنده‌ی تعداد افراد موافق، تعداد آموزشهای موفق است وجود دارد؟
از سوی دیگر با لوث کردن صورت مساله و اصرار برای وارد کردن اسلام در آن، آیا واقعا میتوان گفت که این آموزش مفید است؟ میتوانید ده ساعت برای زنی در جنوب تهران سخنرانی کنید که این اصول با اسلام سازگار است و حاصل تمام تلاشتان با یک سوال از «حاج آقا» به باد رود!
کم نمیفهمم چرا وقتی میخوای بنویسی هیچ چی نیست که نویسی ولی وقتی که داری برای خودت میگردی یا کتاب میخوانی، مرتب چیزهایی برای نوشتن به یاد میاوری؟ انگار که نوشتن هم مثل زن است که وقتی دنبالش میگردی فرار میکند! یا شاید وسواس برای کامل نوشتن است که اجازه نمیدهد راحت بنویسی به هر حال تصمیم گرفتن تند تند بنویسم و سعی کنم هر چه در مغزم میاید در کوتاهترین زمان - اگر شده برای اینکه از شر ایده هم راحت شوم- بنویسم! این یکی!

زوریا در تورونتو