۱۳۸۶ تیر ۲۹, جمعه

دو تا ترک تو فرودگاه کار میکردن. فرودگاه به علت باریدن برف تعطیل میشه و ترکها هم از فرصت استفاده می کنند که برن عرق خوری! میبینن هیچی ندارن.. یکیشون پیشنهاد میکنه که: بیا روغن جت بخوریم! خلاصه میخورن و میرن خونه هاشون. نصف شب یکی شون زنگ میزنه خونه اون یکی و میگه: جدیدا گوزیدی؟ میگه نه چطور مگه؟! میگه پس نگوز- چون من یه دونه گوزیدم الان
بندرعباسم

۱۳۸۶ تیر ۲۸, پنجشنبه

گرسنه ترس ناشتا دارد.از اینکه سکوت خیابان را کر کند.

ترس می ترساند.

اگر دوست بدارد,ایدز می گیرد.

اگر سیگار بکشد,سرطان می گیرد.

اگر نفس بکشد,نجس می شود.

اگر بنوشد,تصادف می کند.

اگر بخورد,کلسترول می گیرد.

اگر حرف بزند,بیکار می شود.

اگر راه برود,ضرر می کند.

اگر فکر کند,مضطرب می شود.

اگر شک کند,دیوانه می شود.

اگر حس کند,منزوی می شود.

ادواردو گالیانو
«افسانه‌ای که کودکان میدانستند، جوانان گرامیش میداشتند و حتی پیران باورش داشتند؛ اما با تمام این وجود واقعی‌تر از معجزات محمد نبود»
این خطی از دنکیشوت اثر سروانتس است. برایم بسیار جالب بود که از معجزه‌ی محمد به صورت منفی و به عنوان سمبل دروغ استفاده کرده است.

۱۳۸۶ تیر ۲۶, سه‌شنبه

«این روزها اینگونه‌ام رفیق
ببین دستم چه کند پیش میرود انگار
هر شعر باکره‌ای را سروده‌ام
این روزها
با هر که دوست میشوم احساس میکنم
آنقدر دوست بوده‌ایم که دیگر
وقت خیانت است!»
و جنایت از آن سوی دوردست
لبخند میزند بر قیمت قاتل
در صبح نحس مرگ

بر دامن سپیدی کی‌برد میخزم
خورشید در پس کدام قله نهفتست
از کاف و واو و نون؟
دریوزگی به چوبه‌ی اعدام میبرند
آزادگی به بند
آوارگی به ننگ
«این روزها
با هر که دوست میشوم احساس میکنم
آنقدر دوست بوده‌ایم که دیگر
وقت خیانت است.»

۱۳۸۶ تیر ۲۵, دوشنبه

گزارش جشنواره‌ی ایرانیان در تورونتو

امروز به جشنواره‌ی تابستانی ایرانیان در میدان مل لستمن رفته بودم. بیشتر هدف دیدن مردم است در تعداد زیاد تا واقعا جشنواره! نکات زیر به نظرم بسیار جالب آمد:
۱- دقت کردید که دختران ایران جدیدا خیلی زیبا شده اند؟ من دلیلش را پیدا کردم: برای اینکه زشتهایشان را صادر میکنند به میدان مل لستمن!
۲- از چهار ساعت برنامه ۳ ساعتش را از اسپانسر های عزیز تشکر میکردیم که این امکان را فراهم آورده‌اند که بیاییم و ازشان تشکر کنیم!
۳- دو گروه موسیقی بسیار زیبا موسیقی اجرا کردند. چند تا پسر ایرانی که فارسی بلد نبودند اما عاشق سینه‌چاک ایران بودند. چند موسیقی گوش خراش اجرا کردند و آخرش فرمودند: یو آر هوینگ اِ گود تایم؟ و لبخند زدند «اوو یا» و ما با دهان گشاد داشتیم نگاهشان میکردیم!
۴- ایران دقیقا نقش پستانک بچه را دارد! وقتی بچه نق میزند یا مامانش کار دارد از این وسیله برای ایجاد هیجان و «اوو یااا» یا ساکت کردن و حتی به جای نخود سیاه از آن استفاده میشود.
۵-به پیاله آش خوردم چهار دلار! چقدر ایرانیها به هموطنانشان لطف دارند و در هر فرصت برای سر کیسه کردن آنها استفاده میکنند.
۶- یک از اسپانسرهای برنامه حقوقدان بود و در غرفه‌اش اقدام به فروش پشمک و چس‌فیل به شیوه‌ی کاملا حقوقی کرده بود.
۷- آقای سردبیر فلان که ناگهان در نقش مجری برنامه ظاهر شده بودند با یک ته‌چین سیبل و قیافه‌ی بسیار جدی و خطرناک اقدام به گفتن جک کردند.
۸- آقای نماینده‌ی محترم نیز با یک ته چین سبیل مشابه اظهار ارادت کردند. اصولا در کانادا ته‌چین سیبیل نقش «همگام با مردم، همراه با مسئولین» را دارد؛ سیبیل نشانه‌ی ایرانی بودن است(مسئولین) ولی خوب کسی خوشش نمیاید
یک نکته‌ی روانشناسی : یکی از انگیزه‌های مهم ایرانیان خارج کشور برای انجام تفریح، زنگ زدن به ایران و تعریف عیش و حالشان است! بنابراین باید تفریحی باشد که ایرانیان از آن عاجز باشند مانند دیدن افشین در یک روز بارانی و با پرداخت چهل دلار! طبیعی است که تفریحاتی مانند کوهنوردی .... نه! به درد نمیخوره!