۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

خواب

خواب عجیبی دیدم
مقدمه:
۱- من برادرم را دوست دارم
۲- یک سریال ترک دارم میبینم که برداشتی است از زنان کوچک. کوچکترینشان دختر کوچک بسیار زیباییست که به فرشته ها شبیه است و عاشق پیانو

خواب:
پیانوی قهوه‌ای سوخته کنار دیوار دست چپ برق میزند. با دندانهای سفیدش درست مثل دختری که میخندد. دیوار سبز سیر است با گلدانهای شمعدانی چیده شده در کنارش. آفتاب غروب از پنجره نور گرم و مغمومش را در اتاق میپاشد.
برادرم از نمیدانم کجا جلوی پیانو مینشیند و شروع به نواختن میکند.

ویتامین سه!

یک قرص جوشان ویتامین سه اندازه‌ی سرم میخوام. قورتش بدم، قل بزنه، خودم رو استفراغ کنم بیرون

۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه


عین حسن کچل شدم. باید گیلاسای مشروب رو بچینم از معدم تا دم دهنم؛ تا بتونم بیام بیرون.

چند تا ویسکی میخوای تا از جلدت بیای بیرون؟
ده تا؟ میشه پنجاه دلار
اصلا صرف نمیکنه پسر! باید جلدت رو عوض کنی

آی دخترها که در ساحل نشسته
شاد و خندانید
......
.......
من همه ی ظرفام کثیفه!
(از نظر فمنیستی خونم حلال شد فکر کنم)