دن کیشوت
۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۹, شنبه
زورق آن جا ایستاده است. از آن سوی چه بسا راهیست به سوی «هیچ» بزرگ! اما کیاست که بخواهد در این «چه بسا » پای گذارد؟
۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۵, سهشنبه
منقبض در چنبر تنهایی خویش
در انتظار قربانی است - سالها
...
تارهای غبار بستهی عشق می لرزاند
و
انگشتان زهر آلود دوستت دارم طعمه را از پای میاندازد
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)