۱۳۸۲ تیر ۸, یکشنبه


“براي سرور”



مي آيي


همچون آشنايي


و با لباني انباشته از ترانه وسرود


تنهايي عظيم كوهستان را


در زنگولة گلوي برة‎اي كوچك خلاصه ميكني


***


مي روي


چونان غريبه اي


با كوله باري از نگاه كه به يادگار چيده‎اي از چشمانم.


و در سحرگاه گونه هايت نمي داني


اشك عزلت كودك كوهستان است


شبنمي كه از كوله بارت ميچكد.


يكشنبه، 08 خرداد، 1379