۱۳۸۶ تیر ۲۱, پنجشنبه

گنجی زیدآبادی شریعتی

نقد زیدآبادی از گنجی برایم بسیار جالب توجه بود. از زبان گزنده‌ی گنجی که بگذریم مقاله‌ی ایشان حرفهایی برای گفتن داشت‌، به خصوص که بحث در باب شریعتی بیشتر جدل است تا بحث و یک مقاله‌ی مستدل برایم بسیار جداب بود.
اما آنچه برایم بسیار جالب بود نگرش زیدآبادی است. نقد روش گنجی به جاست اما استدلال قوی تری میطلبد تا شریعتی را از اتهامات وارده از سوی گنجی نجات داد. صرف مورد قبول نبودن یا کامل نبودن یک شیوه‌ی نقد نمیتواند به مفهوم رد تمام دست‌اوردهای آن باشد. به هر حال آنچه مرا وادار به نوشتن کرد خرده گرفتن آقای زید آبادی به زمان نشر مقاله (و سایر مقالات آقای گنجی) بود.
آیا نقد افکار و آرای کسی که تاثیر غیر قابل انکاری در تاریخ معاصر ایران دارد زمان و مکان خاصی میطلبد؟ من به شخصه فکر میکنم روشنفکران ایران از بحث‌های زیر بنایی به شدت غافلند و تمام مقالات منتشر شده تاریخ مصرفی در حد ماه دارند؛ و حتی اگر نداشته باشد به انگیزه‌ی اتفاقی روزمره نوشته شده است.
آقای زیدآبادی در مورد منیفست آزادی خواهی میگویند :
«حال فرض كنيم كه اسلام با دمكراسي ناسازگار باشد، بيان اين مساله در آن شرايط، چه كمكي به ما كرد؟ كدام مانع را از سر راه دمكراسي در ايران برداشت؟ كدام جنبش فكري سكولار را دامن زد؟»
مگر هر مقاله‌ای باید لزوما در مدت زمان کوتاهی به یک جنبش عملی بیانجامد؟ مگر قرار است با نوشتن تنها یک مقاله مشکلات ایران حل گردد؟ فکر نمیکنید روشنفکران دینیمان باید بیش از هر چیز و پیش از هر چیز تکلیف تئوریک سوالاتی اساسی از این قبیل را برای خود و مردم روشن کنند تا سر به زنگاه دچار تفرقه، تناقض گویی و شکست نگردند؟ چرخش و تحرک عملی نیاز به پشتوانه‌ی قوی فکری دارد و این پشتوانه با رای ندادن به احمدی‌نژاد به دست نمی‌آید بلکه تفکر اساسی از نوع آنچه آقای گنجی انجام میدهد دارد. قصد من نفس کار آقای گنجی است و به آرای ایشان کاری ندارم.
من فکر میکنم نه تنها حکومت ما با مردم ما صادق نیست که حتی روشنفکرانمان هم صداقت با مردم( و خود ) را نمی‌پسندند و گویا منتظرند تا تمام مشکلات حل گردد تا تکلیف مسائلی اساسی مانند سازگاری دین و دموکراسی را حل کنند.

۱۳۸۶ تیر ۱۸, دوشنبه

میگویند خدا جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم را استراحت کرد.
من جای او بودم روز هفتم را به حال بندگانم اشک میریختم