استخانهایت درد میکشند از بیتابی
سوزن سوزن سوزن،
جوالی از سوزن که میسوزد در این بیقراری
که سازی نیست در این وزن ناموزونت ناله کند
بیاید بماند تمام شود
یا که برود و بگذارد که بشکند
من خسته ام
میخواهم گریه کنم
زیر همان چنارهای بلند
که بزرگ نشدم
قد نکشیدم
دستانم به آسمان نرسید
فقط پیر شدم
دانستم
وا رفتم
کاش میدانستم از کجای این راه به بیراهه رسیدم
سوزن سوزن سوزن،
جوالی از سوزن که میسوزد در این بیقراری
که سازی نیست در این وزن ناموزونت ناله کند
بیاید بماند تمام شود
یا که برود و بگذارد که بشکند
من خسته ام
میخواهم گریه کنم
زیر همان چنارهای بلند
که بزرگ نشدم
قد نکشیدم
دستانم به آسمان نرسید
فقط پیر شدم
دانستم
وا رفتم
کاش میدانستم از کجای این راه به بیراهه رسیدم
۲ نظر:
مستر رفرنس پليزززز....
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
(قیصر امین پور
ارسال یک نظر