کش آمده بر روی بوریایش، پلنگ روحانیٍ یوکاتان به پیام خدایان گوش میداد. آنها از بام با او سخن میگفتند با پاهایی گشاده از دو سو؛ و به زبانی که کس دیگری نمیتوانست درک کند.
چیلام بالام، که دهان خدایان بود، آنچه را که هنوز اتفاق نیافتاده بود به یاد آورد:
«پراکنده بر روی زمین زنانی خواهند بود که آواز میخوانند و مردانی که آواز میخوانند و مردمانی که آواز میخوانند ... هیچ کس نخواهد توانست گریخت، و کسی نجات نخواهد یافت.... پستی بسیاری در سالیان سلطهی آز خواهد بود. مردان به بردگان بدل خواهند شد. صورت خوشید به اندوه! .... دنیا ویران خواهد گشت؛ و کوچک؛ و حقیر»
ادواردو گالیانو
خاطرات آتش
۱ نظر:
زيباترين حرفات را بگو
هراس مدار از آنكه بگويند
ترانهيي بيهوده ميخوانيد
چرا كه ترانهي ما
ترانهي بيهودگي نيست
چرا كه عشق
حرفي بيهوده نيست
چرا كه عشق
خودِ فرداست
خودِ هميشه است...
(احمد شاملو)
ارسال یک نظر