۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

امشب
به طور غریبی
پیر شدم
و دلنگ
دخترکی که ساز میزد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

نه نه پیر نشو...تو می تونی جوون بمونی...بازم تو می تونی بری کافه و کلاب..من که پول ندارم می شینم خونه پیر شدن ام رو تماشا می کنم....


بعدم با حسرت همش خبر بی بی سی از شب ژانویه ی سیدنی و گرمای 29 درجه ش رو تماشا می کنم و ته دلم یواشکی حسرت می خورم.....