۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

عشق و سیگار

سیگار اول که از ناکجای اضطراب در میان انگشتانت سبز میشود سرفه ات میگیرد. ازعصیان خواستن دود مرگ آلودش را در بکارت شش هایت فرو میبری و رخوتی شهو آلود ترا از تنت میرهاند؛ چون لبخند پرواز.
سیگار دوم را که آتش میزنی؛ در جستجوی طعم گس اولی میمکیش و به آن رها شدگی ای می اندیشی که دلتنگت کرده است.
بعد ها که میگیرانی ؛ آتشش در زیر عادت نادیده میماند. به دور دست مینگری؛ خاکستری بر روی جستجوی آنچه با سیگار اول له کرده‌ای.

هیچ نظری موجود نیست: