۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

دانشجو

لبهایش را بر هم فشار میدهد، خطی از بناگوشش کشیده میشود و غبغبش را شیار باریکی میاندازد. چشمان بیخوابش را تیز میکند تا هشیاریش را در مانیتور کامپیوترش بچکاند. و به سرخی بازویش که با حرص خارانده است نگاه میکند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

na..daneshjoo na..karnmandi ke rozash badjoor yeki shodan...

ناشناس گفت...

يه چيزي لب هاش تركيدن از بس فشرده شدن..يالا تاپيك نو