۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

مراقبه

هم هم هم هم همهمه هی میگوید هی میگوید میگوید میگوید
مغز خر خورده است انگار 
خرور خرور 
خفه شو !
که نمیشود!
به ریشت میخندد مغز چپت 
انگشتش را تکان میدهد،
قوانین فیثاغورث را قرقره میکنم تف میکند به صورتت
مورچه هایی که در رانهایت راه میروند و در سرت شیهه میکشند 
انگار که از ترن وحشت سقوط کنی.
جام جم را رها کن در سرازیری این سردابه 
که بغلتد از پله هایش تلق تلق قل بخورد برود
شتلق!
در انعکاس صدایش گو شود سهمگین سرد و ساکت 

حالا که ابروانت به سنگینی به پره‌های دماغت میرسد
آن پروانه را احساس کن بر برق پشت لبت 
که پر پر میزند در نفست هر دم
هییییییس

۱ نظر:

آزرم گفت...

یک کمی خشونتش زیاد بود اما به نظرم اگر آخرش آدم بتواند پروانه‌اش را حس کند می‌ارزد